وبلاگ شخصی مهندس محمد علی محمدی

کارشناس ارشد مهندسی کشاورزی توسعه روستایی از دانشگاه صنعتی اصفهان

۵ مطلب با موضوع «ظنزهای توسعه ای» ثبت شده است

رابطه پنیر و روزنامه با توسعه

درست در همان نقطه ای که عده ای صف بسته بودند تا پنیر کوپنی شان را بگیرند، عده ای هم صف بسته بودند که روزنامه های عصر توزیع شود!

این «شادیبا» هم که عادت دارد همه چیز را به چشم ایراد و انتقاد نگاه کند، بنا کرد به عیب جویی ...

بی انصاف، دیگر هیچ فکر نکرد که این دوتا صف از یک مسئله مثبت و مفیدی هم حکایت می کند و آن، وجود موازنه و هماهنگی بین توسعه اقتصادی و توسعه فرهنگی است و نشان دهنده این واقعیت امیدبخش است که سطح فرهنگ، آن قدر بالا رفته است که مردم برای روزنامه هم به اندازه پنیر ارزش قایل اند، و در گرمای تابستان و سرمای زمستان، برای خرید روزنامه صف می بندند و مشتاقانه انتظار می کشند! چه می شود کرد؟ تا بوده همین بوده که عده ای مثل جنابِ «شادیبا» سلّمه الله تعالی، فقط جنبه منفی قضایا را می دیدند و عده ای هم مثل «مش قربون» بقالِ محلّ، جنبه مثبت آن را.

منتها برای پنیر، هر یک ماه یک بار، توی صف می رفتند و برای روزنامه، هر روزی یک بار. و این نشان می دهد که فرهنگ، خیلی اهمیت دارد، حتی بیشتر از پنیر!

به قول شاعر گفتنی: «زمانه را چو نکو بنگری همه توسعه فرهنگی است».

 

 

۰۱ دی ۹۹ ، ۰۴:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ahmad mam

رابطه کشک با توسعه

خوانندگان به خوبی ملتفت شده اند که جناب شادیبای ما «سلّمه الله تعالی» (همان با شادیِ سابق خودمان) طبق فرهنگ و سنّت متجدّد شدن، شخصاً و از قدیم الایام، یکی از طرفداران سنّتی و هواداران جدی و پویای اشاعه سیستم توسعه، اونم از نوع فرنگیش، جسارتاً از جنسِ نوزادی، زنانه، مردانه، بچگانه، خلاصه همه رقم بوده است. ما همیشه مراتب طرفداری و هواداری خودمان را به انحا و طرق مختلف و خیلی رک و راست اعلام نموده ایم و باز هم می نُماییم؛ ولی افسوس و صدافسوس که هیشگی ککش نمی گزه و تحویلمون نمی گیره! هر چی عزّ و جز می کنیم که بابا، مام یه چیزی از توسعه اعم از منقول و غیرمنقول، فرنگی، آشی، پلویی و ... بارمون هَه! (به قول مرحوم به قولی: نرود (میخ آهنین در سنگ ...).

علی ایُ حال، این جناب شادیبای ما حالیش نیست می گه تمدن چیه؟ گفتگو کیلو چنده؟ اینا همش کشکه! من خودم همه جور الگوی علمی و عملی توسعه ام، ول کنید بابا، برید پیِ کارتون!

مام که نمی تونیم روی حرف جناب عالی حرف بزنیم، البته فعلاً.

به قول شاعر گفتنی که باید درِ دهنشو طلا اونم از نوع 24 عیارش بگیرن، «کلوخ انداز را پاداش، سنگ است».

این که چه طور شد که کلّه «مش قربون، بقالّ محلّه» شکست، داستانش طول و تفصیل دارد. مختصرش این که پیرمردِ ناکام پایش گیر کرد به سنگ جناب شادیبا و ...

 

۰۱ دی ۹۹ ، ۰۴:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ahmad mam

طنز وجوه تشابه توسعه روستایی وقرمه سبزی

 

یادم می آید که من از بچگی به آشپزی علاقه داشتم و دوست داشتم هر غذایی را که می خورم، بپزم. بنابراین از فرصت هایی که در خانه تنها بودم، استفاده می کردم برای پختن غذاهایی که تنها آنها را چشیده بودم. فکر می کردم فقط چشیدن یا دیدن غذا برای پختن آن کافی است. کافی است هر آن چه که در غذا دیده ام یا چشیده ام را با هم ترکیب کنم و آن غذا را خودم بپزم.

غافل از اینکه تنها با چشیدن و دستی از دور بر آتش داشتن نمی توان قورمه سبزی پخت چون دیگر در قورمه سبزی آماده نمی توان پیاز داغ و ادویه را یافت و قورمه سبزی ات گرچه نام آن را با خود به همراه دارد اما اثری از طعم و بوی قورمه سبزی مامان پز در آن نیست! نمی دانی چه موادی را چه زمانی و در چه حجمی با هم ترکیب کنی، ابتدا از کجا آغاز کنی، اول گوشت را باید تفت بدهی یا اول لیمو را باید بریزی. اصلا آیا گوشت باید تفت بخورد؟؟؟!!!

حکایت طرح های توسعه ای ما هم حکایت همان قورمه سبزی پختن بچگی های من است. گرچه من بعد از چند تجربه یاد گرفتم که باید ابتدا از مادرم نحوه قورمه سبزی پختن را بپرسم و ابتدا تئوری آن را بدانم و بعد چندین بار هنگام قورمه سبزی پختن با روش مشاهده مشارکتی همه اصول آن را دریابم و تازه چندین بار هم با نظارت مادرم قورمه سبزی را بپزم تا قورمه سبزی من هم قورمه سبزی "قابل خوردن" باشد و این درسی شد برای تمام زندگیم که قبل از شروع هر کاری دانش و تجربه آن را باید اندوخت و بعد دست به امتحان زد. تازه آن موقع ها بیچاره پدرم قورمه سبزی های من را هم می خورد و چیزی نمی گفت و چیزی هم نمی شد

۰۱ دی ۹۹ ، ۰۴:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ahmad mam

میراث فرهگی از دیدگاه توسعه

 

1- عمارت "ارگ کلاه فرنگی" بیرجند یادمانی منحصر به فرد در خراسان جنوبی

این اثر تاریخی که زمانی مقر حکومتی بود از یادگارهای اواخر دوره زندیه و اوایل دوره قاجار می‌باشد. : عمارت ارگ صرف نظر از فرم ویژه "زیگوارتی" و "شش اشکوبه" از چند بخش مهم تشکیل شده است. بخش هم کف بنا با داشتن کاملترین نقشه و فضاسازی، جایگاه ویژه‌ای در این بنا دارد. فضای ورودی ارگ جلوتر از طبقه هم کف ساخته شده و با چند قوس زیبا و چشمگیر طاقهایی را در آن بوجود آورده است.

این ارگ به شکل شش ضلعى و در رأس به شکل مخروط و به رنگ سفید مى‏باشد و چشم عابرین را از لحاظ زیبائى و طراحى خیره مى کند. در مجاورت این ارگ در سنوات اخیر فرماندارى بیرجند ساخته شده است. آقاى محمد حسین حدیدى‏پور ،تاریخ بناى آن را سالهاى 1264 تا 1313 هجرى قمرى مى‏داند. مصالح این ساختمان از گل، آجر، آهک و ساروچ مى‏باشد.

مجموع فضاهای بوجود آمده در طبقه هم کف ، علاوه بر دارا بودن تزیینات و فنون تزیینی گوناگون به گونه‌ای طراحی شده که فضاهای مختلف مانند هشتی ، گنبدی‌ها و اتاق‌ها به وسیله دالان‌های ارتباطی با هم مرتبط می‌باشند. حوضخانه بنا نیز مرکزیتی را در طبقه هم‌کف بوجود آورده بطوریکه ورودیهای مختلفی از فضای پیرامون حوضخانه به این محل گشوده می‌شوند. محوطه حوضخانه یک متر از کف اصلی بنا پایین تر است و به صورت هشت ضلعی طراحی و ساخته شده است. فضای پیرامون این مکان دارای طاق نماهای تزیینی با مقرنسهای زیبامی‌باشد به تعداد طاق نماها ، سکوهای کوتاهی در بخش تحتانی آن تعبیه شده است

۰۱ دی ۹۹ ، ۰۴:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ahmad mam

گفتگوی عابد وسگ نگهبان گبر

روزیروزگاری، عابد خداپرستی بودکه در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدازیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای اوببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانشگفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم.

 آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جاییکه گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی کهدر دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3 قرص نان به او داد واو بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.yes

سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت... مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت،مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمیگذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت وگفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنراببرم؟laugh

بهاذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا ازخانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شبغذای شبت را برایت فرستاد و هر چهخواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی...cool

 



 

۰۱ دی ۹۹ ، ۰۴:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ahmad mam